چرا از عدم قطعیت می‌ترسیم و چرا نباید از آن بترسیم؟

کتاب تحسین شده او تحت عنوان “حواس پرتی: بازیابی تمرکز ما در جهان از دست رفته” (چاپ شده در سال ۲۰۰۸ میلادی) آغاز یک گفتگوی جهانی در مورد هزینه‌های گزاف از هم گسیختگی توجه مان بود. آن کتاب در سال ۲۰۱۸ میلادی به عنوان اثری الهام بخش برای ابتکار عمل جهانی گوگل به منظور ارتقای رفاه دیجیتال شناخته شد. مقاله‌های جکسون در مجموعه‌های متعددی از جمله در “زندگی با ربات ها: مسائل نوظهور درباره پیامد‌های روانشناختی و اجتماعی رباتیک” در سال ۲۰۲۰ میلادی منتشر شده اند. جکسون سخنرانی‌های متعددی در مقر گوگل، مدرسه بازرگانی هاروارد و سایر شرکت ها، دانشگاه‌ها و کنفرانس‌های بزرگ در ایالات متحده، اروپا و آسیا داشته است.

به گزارش باملین به نقل از وُکس، یکی از چیز‌هایی که به نظر می‌رسد انسان از آن می‌ترسد عدم اطمینان خاطر و عدم قطعیت است. بسیاری از ما دوست داریم چیز‌هایی را بدانیم و وقتی چیز‌هایی را نمی‌دانیم ناراحت می‌شویم. وقتی مجبور می‌شویم با ناشناخته‌ها روبرو شویم پاسخ ما اغلب عقب نشینی و حرکت به سوی ایده‌ها و روال‌های قدیمی است. چرا این گونه است؟ چه چیزی در مورد ابهام نگران کننده است؟

من از عدم قطعیت به مثابه یک فضیلت فلسفی یاد کرده ام و در کتاب ام توضیح داده ام که چرا پذیرش عدم قطعیت ما را وادار به یادگیری می‌کند و می‌تواند سلامت کلی روان مان رابهبود بخشد. “عدم قطعیت: حکمت و شگفتی عدم اطمینان” سومین کتاب من است. من عموما درباره موضوعاتی می‌نویسم که بیخ گوش مان هستند، اما آن‌ها را یا نفهمیده ایم یا عمیقا درباره شان دچار بدفهمی شده ایم. نخستین کتاب ام درباره ماهیت خانه در عصر دیجیتال بود.

دومین کتاب ام در مورد حواس پرتی بود. در نهایت، شروع به نوشتن کتابی درباره تفکر در عصر دیجیتال کردم و فصل اول آن درباره عدم قطعیت بود. نه تنها متوجه شدم که پیش‌تر عدم قطعیت واقعا مورد مطالعه یا تایید قرار نگرفته بلکه اکنون توجه تازه‌ای نسبت به آن وجود دارد. در ابتدا مانند اکثر مردم فکر می‌کردم عدم قطعیت صرفا چیزی برای ریشه کن ساختن است و این که گمان می‌کردم عدم قطعیت چیزی است که باید از آن فراتر رفت و آن را در سریع‌ترین زمان ممکن اصطلاحا تعطیل کرد. ما به عنوان انسان به دلیلی واقعی عدم قطعیت را دوست نداریم. ما به پاسخ نیاز داریم و خواستار دریافت پاسخ هستیم.

این احساس ناراحت کننده‌ای که داریم روش ذاتی ما برای نشان دادن آن است که دیگر در روال نیستیم. بنابراین،  بسیار مهم است که از برخی جهات درک کنیم عدم قطعیت تا چه اندازه نادر و شگفت انگیز است. همزمان ما به روتین (روال) و آشنا بودن نسبت به آن چه در زندگی مان رخ می‌دهد نیز نیاز داریم. بخش عمده زندگی همان چیزی است که دانشمندان آن را پردازش پیش بینی کننده (predictive processing) نامیده اند یعنی ما دائما در حال پیش بینی و حدس و گمانه زنی هستیم. شما می‌توانید انتظار داشته باشید زمانی که صبح از خواب بیدار می‌شوید بدانید که چگونه بند کفش خود را ببندید.

ما در دنیای باورنکردنی فرضیات خود گرفتار شده ایم. این بسیار انسانی و طبیعی است که به روال عادی پایبند باشیم و نسبت به آن احساس راحتی کنیم. اگر همه چیز همیشه جدید بود اگر مجبور بودیم دوباره همه چیز را یاد بگیریم واقعا دچار مشکل می‌شدیم. با این وجود، دانشمندان علوم اعصاب بازگشایی پژوهش درباره آن چه در مغز رخ می‌دهد زمانی که با استرس ناشی از عدم قطعیت روبرو می‌شویم را آغاز کرده اند. عدم قطعیت لحظه‌ای به معنای درک این موضوع که نمی‌دانید به محدودیت‌های دانش خود رسیده اید باعث ایجاد تعدادی از تغییرات عصبی می‌شود. تمرکز شما گسترده‌تر می‌شود و مغزتان پذیرای داده‌های جدیدتر می‌شود و حافظه کاری شما تقویت خواهد شد. به همین دلیل است که مواجهه با عدم قطعیت نوعی بیداری محسوب می‌شود. در واقع، جوزف کیبل” از دانشگاه پنسیلوانیا به من می‌گوید:”این لحظه‌ای است که مغز شما به خود می‌گوید که اینجا چیزی برای آموختن وجود دارد”.

عدم قطعیت قطعا یک حالت است. هر یک از ما در مورد عدم قطعیت منطقه راحتی شخصی خود را داریم و تصورمان این است که عدم قعطیت امری ثابت و معادل فلج شدگی است. با این وجود، زمانی که از این فرصت استفاده می‌کنید و استرس خوبی را که عدم قطعیت به شما می‌دهد می‌آموزید در واقع سرعت خود را کاهش می‌دهید و در آن قضاوت‌های فوری کم تری خواهید داشت و برای دستیابی به پاسخ مسابقه نخواهید داد. به عبارت دیگر، عدم قطعیت شامل یک فرآیند است و این نکته مهمی می‌باشد.

طرز فکر ما درباره متخصصان و کارشناسان مثال خوبی از این موضوع است. ما به متخصصان متعصبی که می‌دانند چه کاری را انجام دهند و برای مثال، دانش شان را در طول به اصطلاح ۱۰۰۰۰ ساعت تجربه توسعه داده اند احترام می‌گذاریم. با این وجود، این تنوع از تخصص نیازمند به روز رسانی است. این نوع از دانش متخصصان در هنگام مواجهه با مشکلات جدید، غیرقابل پیش بینی و مبهم از نوع مشکلاتی که شامل یا مستلزم عدم قطعیت هستند عاجز از پاسخگویی خواهد بود. بنابراین، سال‌ها تجربه در واقع صرفا با مهارت و دقت در پزشکی و مالی ارتباط ضعیفی دارد. افرادی که متخصصان معمول هستند که طبق روال عمل می‌کنند زمانی که در حالتی قرار می‌گیرند که دائما دانش قدیمی خود یعنی راه حل‌های قدیمی را برای موقعیت‌های جدید به کار می‌برند در آن زمان دچار شکست می‌شوند.  کارشناسان تطبیقی در واقع یک مشکل را بررسی می‌کنند.

شاید بگویید این ایده که ندانستن می‌تواند نقطه قوت باشد به طور شهودی به مثابه یک تناقض به نظر می‌رسد. من به شما خواهم گفت دانش فوق العاده مهم است و در واقع مبنا محسوب می‌شود. با این وجود، ما باید درک خود را از دانش به روز کنیم و درک نماییم که  دانش تغییر پذیر و پویا است. افرادی که نسبت به عدم قطعیت تحمل ندارند دانش را چیزی شبیه به سنگ می‌پندارند و تصور می‌کنند ما حضور داریم تا آن را حفظ کرده و از آن دفاع کنیم در حالی که افرادی که تحمل بیش تری نسبت به عدم قطعیت دارند به احتمال زیاد متفکرانی کنجکاو و انعطاف پذیر هستند. چنین افرادی تغییر پذیری دانش را نقطه قوت آن می‌دانند.

نکته مهم آن است که میان جهل و عدم قطعیت تمایز قائل شویم. عدم قطعیت به معنای جهل و ناآگاهی نیست. جهل به مثابه لوح سفید است. در رشد کودک عبارتی به نام منطقه توسعه نزدیک وجود دارد. اینجا جایی است که کودک فراتر از دانش معمول خود فشار می‌آورد. مفهوم منطقه توسعه نزدیک اساسا شامل کلیه دانش‌ها و مهارت‌هایی است که فرد هنوز نمی‌تواند به تنهایی آن‌ها را درک کند و انجام دهد، اما می‌تواند با راهنمایی یاد بگیرد. اغلب به کودکان اجازه داده می‌شود تا مهارت‌ها و دانش‌های خود را گسترش دهند.

این کاری است که ما در طول زندگی خود انجام می‌دهیم. همان طور که یکی از دانشمندان به من گفته بود آن منطقه توسعه به مثابه جوانه سبز روی درخت است. اینجا جایی است که ما می‌خواهیم باشیم. اینجاست که ما به عنوان متفکر و به عنوان مردم پیشرفت می‌کنیم.

حرکت رو به جلو شامل انتخاب است. عدم قطعیت هرگز هدف نهایی نیست. عدم قطعیت بیش‌تر شبیه یک وسیله نقلیه و رویکردی نسبت به زندگی است. اغلب اوقات این ترس ما از عدم قعطیت است که منجر به فلج شدگی می‌شود. در نتیجه، این خود عدم قطعیت نیست که ممکن است باعث فلج شدگی شود. اگر به عدم قطعیت نزدیک شویم و بدانیم که فضایی از احتمالات است یا همان طور که روانشناس دیگری به من گفت فرصتی برای حرکت می‌باشد آن زمان می‌توانیم در  لحظه حاضر باشیم و شروع به بررسی و کاوش کنیم.

با این وجود، اگر از عدم قطعیت بترسیم به احتمال زیاد با آن به مثابه یک تهدید مواجه خواهیم شد و اگر در برابرعدم قطعیت تحمل بیش تری داشته باشیم آن را به عنوان یک چالش در نظر خواهیم گرفت.

من در کتاب خود از ترس از ناشناخته‌ها به عنوان یکی از دلایل اصلی اضطراب و افسردگی یاد کرده ام. این یک درک نظری بسیار جدید، اما رو به رشد از چالش‌های ذهنی در دنیای روانشناسی است. اکثر پزشکان و روانشناسان درک ترس از ناشناخته‌ها به عنوان یک ریشه فراتشخیصی یا دست کم یک عامل آسیب پذیر در برابر شرایطی مانند اضطراب پس از سانحه (PTSD) و اضطراب را آغاز کرده اند. آنان در حال درک این موضوع هستند که کمک به افراد برای تقویت تحمل خود در برابر عدم قطعیت می‌تواند باعث کاهش اضطراب شود.

در مطالعه‌ای صورت گرفته توسط  “میشل دوگاس” از بزرگترین متخصصان اضطراب جهان او دریافت که در مورد افرادی که راهبرد‌های ساده برای درک عدم قطعیت به آنان آموزش داده شد اضطراب غیر قابل حل آنان کاهش یافت و هم چنین این موضوع به کاهش افسردگی آنان کمک کرد. سپس نتایج مطالعات دیگر با انواع مختلف جمعیت نشان داد که استراتژی‌های متمرکز در مورد عدم قطعیت با افزایش تاب آوری در مورد بیماران  مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس که با عدم قطعیت پزشکی زیادی درگیر هستند همراه بوده است.

این صرفا یک واقعیت زندگی است که همه چیز تغییر خواهد کرد و جهان مطابق خواسته‌های ما نخواهد بود. بنابراین، من احساس می‌کنم در نهایت به یکی از دو مسیر می‌رویم: یا محدودیت‌های دانش خود را می‌پذیریم یا دنیا را تحریف می‌کنیم تا آن را با داستان و روایت خود هماهنگ سازیم و فکر می‌کنم زمانی که دومی را انجام می‌دهیم اتفاقات بدی رخ می‌دهد.

ما اغلب اوقات به یقین‌های مان پناه می‌بریم و چشمان مان را به روی تغییر پذیری جهان می‌بندیم. زمانی فرا می‌رسد که باید درک کنید بایستی با احساس ترس ناشی از ندانستن مواجه شوید.  ابتدا می‌توانید به خود یادآوری کنید که این روش بدن و مغز شما برای سیگنال دادن به لحظه‌ای است که وضعیت موجود کار نخواهد کرد.

این ممکن است ناراحت کننده باشد، اما این یک موقعیت یا حالت ذهنی نیست که از پیشرفت رو به جلو جلوگیری می‌کند در واقع شما را به جلو سوق می‌دهد. من خود با نگارش کتاب در مورد عدم قطعیت تحول در زندگی ام را شاهد بودم و اندک ترس باقی مانده از این که ممکن است وارد موقعیت‌های جدیدی شوم از جمله هنگام سخنرانی از بین رفت. من پیش‌تر می‌خواستم صرفا یک راه حل داشته باشم و آن را به پایان برسانم، اما اکنون احساس صبرم افزایش یافته است. به دنبال آن توانایی ام در دنبال کردن مسیری که با رخداد‌های غیر منتظره مواجه می‌شود نیز افزایش یافته است.