چه کسی تخت جمشید را کشف کرد؟

سلام جدید خدمات توریستی: تقریباً همه ما می دانیم که تخت جمشید یادگاری از هخامنشیان است، توسط چندین پادشاه هخامنشی مانند داریوش و خشایارشا ساخته و توسعه یافته و البته سرانجام توسط اسکندر به آتش کشیده شد.

اما سوالی که کمتر از آن صحبت می کنیم این است که چه کسی و چگونه تخت جمشید را کشف کرد و این بنا را به مردم معرفی کرد؟

تخت جمشید بنای بزرگی است که نمی توان از آن چشم پوشی کرد و پنهان کرد. تخت جمشید جامی طلایی، پیکری باستانی پنهان یا غاری مخفی نیست، بلکه بنای عظیم و عظیمی است که نمی توان از آن چشم پوشی کرد. تخت جمشید بیش از ۲۵۰۰ سال در مکان فعلی خود ایستاده و تاریخ را تماشا کرده است.

پرسپولیس؛ از عصر ساسانی تا عصر اسلامی

پرسپولیس همیشه در تاریخ ایران حضور داشته است. در زمان ساسانیان تخت جمشید را سادستون (صد ستون) می نامیدند. همانطور که در کتیبه شاهپور اسکانشاه نام «سادستون» در بند پنجم کتیبه آمده است.

پس از ورود اسلام، این بنا با جمشید، پادشاه قدیمی ایران یا سلیمان نبی نیز مرتبط است، اما چرا سلیمان نبی؟ دلیلش هم ساده است، در ذهن مردم آن زمان ساختن چنین بناهایی کار سختی بود و به گفته خودشان فقط یک پیامبر یا پادشاهی با قدرت معجزه آسا توانایی ساخت چنین بناهایی را در هزاران سال پیش داشت و چه کسی بهتر است. برای این کار از حضرت سلیمان که شیاطین را رام می کرد؟

دلیل دیگر این مشکل را باید در تلاش مردم برای حفظ بناهای پیش از اسلام جستجو کرد. تداعی بناهای مختلف با پیامبرانی مانند سلیمان از برچسب ضد دینی و تخریب آنها جلوگیری می کند.

در دوران متأخر هنوز هم می توان تخت جمشید را ردیابی کرد و به عنوان مثال تاورنیه جهانگرد فرانسوی که در زمان صفویه چندین بار به ایران سفر کرد، از تخت جمشید به عنوان «چهل منار» یاد کرد.

چه کسی تخت جمشید را کشف کرد؟

بنابراین تخت جمشید هرگز کشف نشد، بلکه مورد مطالعه قرار گرفت و در نتیجه این بررسی ها آثار بسیاری دیگر کشف شد.

کاشف پرسپولیس کیست؟

ارنست امیل هرتسفلد باستان شناس و ایران شناس آلمانی بود که برای اولین بار در سال های ۱۹۲۳-۱۹۲۵ قسمت هایی از پاسارگاد و تخت جمشید را کاوش کرد.

ارنست امیل هرتسفلد
ارنست امیل هرتسفلد در پرسپولیس

هرتسفلد از جمله اولین گروه از باستان شناسان و مستشرقان غربی بود که معتقد بودند هر آنچه یونانیان درباره ایرانیان گفته اند درست نیست. این تعاریف یونانی دارای مقاصد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است که برخاسته از نگرش خاص یونانیان به نقل وقایع، حوادث و مشکلات مختلف است.

هرتسفلد تخت جمشید را «افتخار و شکوه جهان پارسی» توصیف کرد و این مکان را چشمگیرتر از ویرانه های معروف پالمیرا در سوریه دانست. او برای اولین بار در نوامبر ۱۹۰۵ از این مکان دیدن کرد تا نقش برجسته های مختلف را برای چاپ مطالعه کند. هرتسفلد بعدها در سال ۱۹۲۳ به عنوان بخشی از یک سفر تحقیقاتی به ایران بازگشت و به مدت شش هفته در میان خرابه های تخت جمشید زندگی کرد.

در این مدت او توانست نقشه هایی از سازه های مختلف تهیه کند و مستندات عکاسی گسترده ای را تهیه کند. هرتسفلد با رهبران سیاسی مهم ایران ارتباط برقرار کرد که بعدها او را قادر ساخت تا در مورد حق رسمی حفاری تخت جمشید مذاکره کند.

رضا شاه پهلوی به او اجازه داد در تخت جمشید کار کند و انحصار فرانسه در باستان شناسی در ایران را شکست. پیش از این، فرانسه اولین و تنها کشور خارجی بود که از سال ۱۸۸۵ ایران را کاوش کرد. اهداف بررسی باستان شناسی هرتسفلد از تخت جمشید سه چیز بود: کاوش در تراس اصلی، بازسازی ساختمان های خاص، و آغاز تلاش برای حفظ کل محوطه.

معماری تخت جمشید منعکس کننده چیزی است که هرتسفلد آن را “سبک بزرگ امپراتوری” می نامد. فصل پایانی تاریخ باستانی او در خاورمیانه. امروزه باستان شناسان اغلب به این سبک از دربار هخامنشی اشاره می کنند.

تخت جمشید شامل ساختمان های بلند با ستون هایی بود که بر روی رخنمون طبیعی از سنگ آهک به شکل یک تراس بزرگ ساخته شده بودند. چندین کاخ، اتاق تاج و تخت، حرمسرای زنان دربار و تالاری به نام آپادانا وجود داشت. ستون‌های متعدد، برخی به ارتفاع ۱۹ متر، سقف‌های سرو را نگه می‌داشتند، که اغلب دارای سبکی متمایز از سرستون‌های سنگی انباشته حاوی حیوانات بودند.

تخت جمشید همچنین به دلیل پلکان ها و دروازه های بسیار بزرگش به شهرت رسید. هر دروازه توسط یک جفت موجود شبیه به لاماهای دربار آشوری محافظت می شد. دروازه همه ملل، نمونه باشکوهی که به سفارش خشایارشا اول ساخته شده، در شمال آپادانا قرار دارد و به عنوان تنها ورودی تراس عمل می کند. این پلکان با وام گرفتن از سنت های آشوری، صفوفی از نمایندگان خارجی از سراسر جهان شناخته شده را به تصویر می کشد.

چه کسی تخت جمشید را کشف کرد؟

علاوه بر آثار هنری تاریخی، هرتسفلد مجذوب الواحی بود که در تخت جمشید کشف کرد. بسیاری از مردم از همان مراحل اولیه ساخت، انواع مختلفی از کتیبه ها را در این مکان به جا گذاشته اند و هرتسفلد در مطالعه تکنیک، منشأ و عملکرد این کتیبه ها پیشگام بوده است. او در اقدامی که جنجال به پا کرد، پای مجسمه داریوش را در نزدیکی کاخ تاچارا که حکاکی های عجیبی با یک سوزن ظریف داشت، برداشت. برش ها مستقیماً روی سنگ آهک ایجاد شده و در زیر لایه رنگ قرمز قرار گرفته اند که نشان می دهد این طرح مربوط به دوره هخامنشیان است. هرتسفلد در سال ۱۹۴۵ (۱۱/۱۷/۴۵) این مورد را مستقیماً به موزه فروخت. نقوش انسان و حیوان روی پاها ممکن است توسط هنرمندان یونانی به کار گرفته شده توسط دربار ایرانی انجام شده باشد، اما هرتسفلد به شدت احساس می کرد که این طرح ها “کاملاً عاری از قرارداد” هستند و کار را منحصر به فرد می دانست.

ظهور یهودستیزی قبل از جنگ جهانی دوم پروژه هرتسفلد را به دلیل پیشینه یهودی او با مشکل مواجه کرد. او در سال ۳۴ پس از میلاد مجبور به ترک تخت جمشید شد.

مهم ترین اقدامات هرتسفلد در این دوره عبارتند از: کاوش مقبره خشایارشا، کشف بقایای رنگ بر روی پیکره های شاه و دستیارانش در دروازه شمالی کاخ شورا، کشف کتیبه بر پایه بنا. کاخ جنوب شرقی، کشف کتیبه پایه کاخ قرن صدم، کشف مجموعه کاشی های گلی تخت جمشید، کشف صفحات طلا و سیمین با کتیبه داریوش بر ایجاد کاخ آپادانا. اشمیت به کاوش مجموعه و محوطه آن در مقیاس وسیع ادامه داد.

اعضای هیئتی که او رهبری می کرد سال به سال تغییر می کردند. به گفته اشمیت، مهمترین اکتشافات در مدت اقامت سه ساله وی در تخت جمشید عبارتند از: کشف یک لوح سنگی با خط میخی مربوط به ساخت کاخ آپادانا; و کشف ظروف غذاخوری فانتزی و غنائم مصری، بین النهرینی و یونانی. در این مدت گروه پژوهشی مجموعه بسیار غنی و مفصلی از اسناد شامل عکس، پلان و نقشه تهیه کرد که در آرشیو مؤسسه نگهداری می شود.

کشف منشور کوروش

برخلاف تصور عموم، منشور کوروش نه در تخت جمشید و نه حتی در ایران یافت شد، بلکه در سال ۱۸۷۹/۱۲۵۸ در جریان کاوش های باستان شناسی گروه انگلیسی در شهر باستانی بابل در بین النهرین کشف شد. هرمزد رسام، باستان شناس بریتانیایی آشوری تبار، در همان سال استوانه ای سفالی حاوی خط میخی کشف کرد. استوانه از خشت است و ۴۵ سطر (بدون احتساب قطعات تخریب شده) به خط اکدی (نو بابلی) نوشته شده است.

تحقیقات بعدی نشان می دهد که کتیبه های روی استوانه در سال ۵۳۸ قبل از میلاد به دستور کوروش بزرگ پس از پیروزی بر نبونیدوس و فتح کشور بابل نوشته شده است. این اثر در معبد اسگیله (معبد مردوک) در شهر بابل قرار گرفت.

از سوی دیگر، در سال ۱۳۷۵ مشخص شد که بخشی از یک لوح استوانه‌ای که گمان می‌رفت متعلق به نبونیدوس پادشاه بابل است، در واقع بخشی از استوانه کوروش بزرگ، خطوط ۳۶ تا ۴۳ بوده است. پس از این دانش، این قسمت از صفحه استوانه ای که در دانشگاه ییل آمریکا نگهداری می شد، به موزه بریتانیا در لندن منتقل شد و به استوانه اصلی متصل شد.